When you forgive somebody else you accept the responsibility for your own future |
Zig Ziglar, Speaker and Author |
A friend is a second self. |
Aristotle, greek critic, philosopher, physicist, & zoologist (384 BC - 322 BC) |
Those who decide to use leisure as a means of mental development, who love good music, good books, good pictures, good company, good conversation, are the happiest people in the world. And they are not only happy in themselves, they are the cause of happiness in others. |
William Lyon Phelps, Educator and Literary Critic |
Liars when they speak the truth are not believed. - from Diogenes Laertius, Lives of Eminent Philosophers |
Aristotle, Greek critic, philosopher, physicist, & zoologist (384 BC - 322 BC) |
Father: I want you to marry a girl of my choice
Son: "I will choose my own bride!"
Father: "But the girl is Bill Gates's daughter."
Son: "Well, in that case...ok"
Next, Father approaches Bill Gates.
Father: "I have a husband for your daughter."
Bill Gates: "But my daughter is too young to marry!"
Father: "But this young man is a vice-president of
the World Bank."
Bill Gates: "Ah, in that case...ok"
Finally Father goes to see the president of the World Bank.
Father: "I have a young man to be recommended as
a vice-president."
President: "But I already have more vice- presidents
than I need!"
Father: "But this young man is Bill Gates's son-in-law."
President: "Ah, in that case...ok"
This is how business is done!!
Moral: Even If you have nothing, You can get
Anything. But your attitude should be positive
داستان زیبا و کوتاه یک
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است
پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است
پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند
پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است
بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!
پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است!
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
و معامله به این ترتیب انجام می شود
نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید
چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید.
101 : agitate (verb): to argue strongly in public for something you want, especially a political or social change در ملاء عام در مورد چیزی مشاجره کردن؛ بحث علنی کردن مثال: Unions agitating for higher pay اتحادیه ها برای حقوق بیشتر علنا بحث می کنند. 102 : auditorium (noun): a large building used for concerts or public meetings تالار گفتگو؛ کنفرانس؛ تالار شنوندگان مثال:
دسته موسیقی در تالار مدرسه نمایش داده شد. 103 : excursion (noun): a short journey arranged so that a group of people can visit a place, especially while they are on holiday. مسافرت کوتاه؛ گردش بیرون شهر؛ گردش. مثال: The father planned an excursion to the zoo for his children. پدر برای برنامه ای برای بچه هایش ریخت تا آنها در گردشی به باغ وحش ببرد. 104 : adjacent (adjective): to lie next to مجاور؛ نزدیک؛ همسایه؛ همجوار مثال We lived in adjacent houses. ما در خانه های همجوار و نزدیک به هم زندگی میکردیم. 105 : Auricular: of or relating to the ear or hearing. وابسته به شنوائی؛ گوشی؛ سماعی مثال: The auricular ability of the cat is well:known. قدرت شنوائی گربه مشهور است. 106 : legible (noun): readible, clear enough to read خوانا؛ روشن مثال: His handwriting is quite legible. دست نوشتۀ او کاملا خوانا است. 107 : amorous (adjective): showing or concerning sexual love عاشقانه؛ عاشق؛ شیفته مثال: He was always boasting about his amorous adventures. او همیشه در مورد خاطرات عاشقانه اش مباهات میکرد. 108 : evolution (noun): the process by which something develops تکامل؛ تکامل تدریجی مثال: داروین و بقیه دانشمندان علوم طبیعی تئوری تکامل را توسعه داده اند. 109 – aberration: an action or event that is different from what usually happens or what someone usually does. انحراف؛ کج روی؛ مثال: a temporary aberration in یک کج روی موقتی در سیاست خارجی ایالت متحده 110: cynic: someone who is not willing to believe that people have good, honest, or sincere reasons for doing something. بدبین؛ عیبجو مثال: Even hardened cynics believe the meeting is a step towards peace. حتی آنها که خیلی بدبین بودند اعتقاد دارند که جلسه مزبور یک قدم به سوی صلح است 111: yore: existing a long time ago در زمانی بسیار دور؛ در گذشته؛ قدیم الایام مثال: In days of yore در روزهای پیشین 112 – savvy: practical knowledge and ability ادراک؛ فهم؛ درک مثال: He's obviously got a lot of political savvy. او به شکل کاملا واضحی کلی درک سیاسی دارد. 113 – alma mater: the school, college etc that someone used to attend آموزشگاه؛ پرورشگاه مثال: He returned to his alma mater to write a doctorate in moral philosophy. او به آموزشگاه خود رفت تا پایان نامۀ دکترای خودش را در مورد فلسفۀ اخلاق بنویسد. 114 – blithe: literary happy and having no worries خوشحال؛ بدون دغدغه. مثال: Despite the danger, she has a blithe spirit, unconcerned about it. با وجود خطر، او از چنان روحیه بی دغدغه ای برخوردار است که به آن اعتنا نمیکند. 115 – wunderkind : a young person who is very successful جوان و موفق مثال: he was an unappreciated wunderkind. او یک جوان موفقی بود که از او تقدیر نشده بود. 116 – full fledged : completely developed, trained, or established تمام عیار، به تمام معنی، کامل مثال: هندوستان این استعداد را دارد که به معنای واقعی تبدیل به یک قدرت بزرگ شود. 117 : hard:won: achieved only after a lot of effort and difficulty سخت به دست آمده، محصول زحمتهای فراوان مثال: The country's hard:won independence استقلال کشور که با زحمات فراوان بدست آمد. 118 : run up: the period of time just before an important event. در شرف، در نزدیکی، لحظاتی قبل از مثال in the run:up to the election در شرف انتخابات، 119 – dissident: someone who publicly criticizes the government in a country. معاند، مخالف سیاست کشور، ناموافق مثال: a political dissident. یک معاند سیاسی 120- erstwhile: former or in the past سابقا، قبلا مثال: She found herself ostracized by erstwhile friends. او فهمید که از طرف دوستان سابقش طرد شده است. 121- amiable: friendly and easy to like:. مهربان، دوست داشتنی مثال: The driver was an amiable young man. آن راننده یک مرد جوان مهربان بود. 122- brevity : the quality of expressing something in very few words. کوتاهی، اختصار، ایجاز مثال: Letters published in the newspaper are edited for brevity and clarity. نامه هائی که در روزنامه چاپ میشود برای اینکه مختصر و شفاف باشند ویرایش میشوند. 123- fluctuate: if a price or amount fluctuates, it keeps changing and becoming higher and lower. نوسان داشتن، بالا و پائین رفتن، ثابت نبودن مثال: Prices were fluctuating between $20 and $40. قیمتها از 20 تا 40 دلار متغیر است. 124- amicable: friendly دوستانه، با موافقت مثال: The two neighbors came to an amicable decision about the fence. آن دو همسایه در مورد حصار به یک تصمیم دوستانه توافق کردند.
از شر چیزی خلاص شدن، بیرون افکندن مثال: The captain of the sinking ship jettisoned the cargo. ملوان آن کشتی در حال غرق بار کشتی را به دریا ریخت؛ از شر بار کشتی خلاص شد. |
1- Teachers have voted in favour of industrial action. 1- معلمین به حمایت از اعتصاب رای دادند. لغات: Industrial action : a strike or other protest at work اعتصاب در محل کار 2- Younger workers tend to be at an advantage when applying for jobs. 2- کارگران جوان هنگام درخواست شغل مواظبند که که نفعی عائدشان شود. لغات: to be at an advantage: have an advantage فائده ای داشتن، به صرفه بودن 3- 'He always does this,' said Isabelle, by way of apology. 3- ایزابل گفت: او همیشه برای اینکه بفهماند متاسف است ، اینگونه رفتار میکند. لغات: by way of apology: in order to show you are sorry برای نشان دادن تاسف برای معذرت خواهی. 4- My trousers were caked with blood. 5- شلوارم کاملا از خون رنگین شده بود. لغات: Be caked with blood: covered in dry blood. مملو از خون خشک شده شدن 5- They work hard at school without giving the appearance of being particularly hard-working. 5- آنها به سختی کار میکنند بدون اینکه واقعا به نظر بیاید که سخت کوشند.
لغات: give the appearance of something/give every appearance of something :seem to be something شبیه کسی بودن - در ظاهر مانند کسی یا چیزی شدن 6- He was, to all appearances, a respectable, successful businessman. 5- او از هر جهت فردی محترم و تاجری موفق به نظر می رسید. لغات: to all appearances :based on the way someone or something seems to most people به لحاظ ظاهر از هر جهت 7- The Council is currently reviewing the way it deals with planning applications. 7- مجلس در حال حاضر مشغول بازنگری در نحوه برخورد با تقاضانامه های ساخت و ساز است. لغات: planning application :a request for permission to build something تقاضانامه ساخت و ساز 8- The President would appoint the Council of Ministers, subject to the approval of the National Assembly. 8- رئیس جمهور بر اساس موافقت سازمان ملل وزراء مجلس را منصوب می کند. لغات: subject to somebody's approval :if it is accepted by someone بر اساس موافقت کسی 9- A number of employers have already given their seal of approval to the scheme. لغات: 9- از لحاظ قانونی طرح تعدادی از کارفرمایان مورد تصویب قرار گرفته است. seal of approval: if you give something your seal of approval, you say that you approve of it, especially officially از لحاظ قانونی تائید کردن بر چیزی مهر تائید زدن 10- Dr Coleman has delivered hundreds of babies. 10- دکتر کلمن صدها بچه را به دنیا آورده است. لغات: deliver a baby: help a woman to give birth to a baby کمک کردن به زن باردار برای دنیا آوردن فرزند. 11- premature babies need special medical care. 11- نوزادان به مواظبت پزشکی مخصوص احتیاج دارند.
لغات: premature baby: a baby that is born too early. بچه تازه به دنیا آمده - نوزاد 12- a powerful blow that knocked his opponent off balance. 12- مشتی محکم که بعد از کوفتن تعادل حریف را به هم زد.
لغات: be off balance: unable to stay steady. نداشتن تعادل 13- I've got a good sense of balance and learnt to ski quite quickly. 13- من از تعادل خوبی برخوردارم و اسکی را خیلی زود یاد گرفتم. لغات: sense of balance: a state in which all your weight is so evenly spread so that you do not fall تعادل خوب 14- The entertainment includes a disco and live band. 14- پذیرائی شامل دیسکو و موسیقی زنده است. لغات: live band: a band playing live music, not recorded music. ارکستری که فقط موسیقی زنده پخش می کند. 15- We've tried to mend the fence several times, but we're fighting a losing battle. 15- چند بار سعی کردیم که حصار را تعمیر کنیم ولی سرکار بودیم. با چیز دست نیافتنی ای درگیر بودیم. لغات: a losing battle: something you cannot achieve. چیز دست نیافتنی 16- Keeping the house tidy is an uphill battle . 15- تمیز نگه داشتن خانه خیلی سخت است. لغات: an uphill battle: something that is very difficult to do. کار سخت و دشوار 17: Come and stay. The spare bed's available for you. 17- نزد ما بیا و بمان یک تخت خالی برای شما داریم. لغات: spare bed: a bed for visitors to your home. تخت خالی برای میهمانان 18- It is a widely held belief that violent crime is increasing. این یک عقیده فراگیر است که جرم همچنان در حال افزایش است. 18- لغات: a widespread/common/widely held belief: something that many people think. عقیده فراگیر 19- a strongly held belief that stealing is wrong 19- اعتقادی راسخ به اینکه دزدی عملی اشتباه است. لغات: a deeply held/strongly held belief: something you believe very much. اعتقاد راسخ چیزی که کاملا به آن اعتقاد داریم. 20- We're just beginning to reap the benefits of all our hard work. 20- تازه شروع کردیم که از مزایای کار سختمان بهره مند شویم. لغات: reap the benefits of something: enjoy the advantages of something. از مزایای چیزی بهره مند شدن. 22- I always get the blame for his mistakes! 22- من همیشه بخواطر اشتباهات او ملامت میشوم. لغات: get the blame: be blamed. مواخذه شدن 23- In my opinion, the blame lies with the police. 23- به نظر من تقصیر با پلیس است. لغات: the blame lies with somebody: used to say that someone did something. تقصیر با کسی بودن 24- His mother's death was a shattering blow. 24- یک لطمه سخت موجب مرگ مادرش شد. لغات: shattering/devastating/bitter blow: something that makes you extremely disappointed and upset بدبیاری - لطمه - فاجعه - مصیبت . 25- the bitter border dispute between the countries. 25- یک مناقشه مرزی تلخ بین کشورها. لغات: border dispute: a disagreement about where the border should be. اختلاف مرزی - مناقشه مرزی 26- The project was completed within budget. 26- پروژه درست به اندازه بودجه تعیین شده خرج گرفت. لغات: on/within budget :not costing more money than planned به اندازه بودجه تعیین شده. 27- Feature movies always run over budget. 27- فیلمهای بلند همواره بیش از مقدار در نظر گرفته شده خرج بر می دارند. لغات: over budget :costing more money than planned خرج برداشتن بیش از مقدار متصور 28- We have to keep within a tight budget. 28- ما باید با یک بودجه محدود سر کنیم. لغات: a tight budget :when there is not much money available بودجه کاملا اندازه و حساب شده 29- a woman of slight build. 29- یک زن لاغر اندام لغات: slight build :a body shape that looks thin لاغر اندام 30- It is by no means certain that the deal will be accepted. 30- ظاهرا معامله مورد قبول قرار خواهد گرفت. لغات: by no means certain/far from certain :not definite احتمالا - ظاهرا 31- There's always the chance that something will go wrong. 31- همیشه این احتمال وجود دارد که چیزی اشتباه از آب در آید. لغات: there's a chance that :it is possible that امکان داشتن - محتمل بودن 32- Chances are they'll be out when we call. 32- احتمالا وقتی ما تماس بگریم آنها بیرون باشند. لغات: chances are :it is likely احتمال دارد. 33- Police dropped the charges against him because of insufficient evidence. 33- پلیس بدلیل مدارکی که کافی نبود از اتهام علیه او صرفنظر کرد. لغات: drop the charges :decide to stop making charges از اتهام صرفنظر کردن - دیگر فرد را متهم به انجام کاری نکردن. 34- Green was cleared of all charges against him. 34- گرین از هر اتهامی که علیه او بود تبرئه شد. لغات: be cleared/acquitted of a charge :when someone is officially not guilty at the end of a trial lبی گناه شناخته شدن 35- I want you to get those plates as clean as a whistle. 35- میخواهم که آن بشقابها را کاملا تمیز کنی. لغات: as clean as a whistle :very clean کاملا تمیز 36- The bank agreed to extend the loan if certain conditions were met. 36- بانک موافقت کرد که یکسری شرائط مورد توافق قرار گید مقدار وام را زیاد کند. لغات: meet/satisfy/fulfil a condition :do what has been agreed. طبق قرارداد عمل کردن 37- Informed consent was obtained from all participants before the study began. 37- قبل از شروع پژوهش رضایت شرکت کنندگان از نحوه کار گرفته شد. همه راضی بودند لغات: informed consent :consent based on full information about what will happen رضایت آگاهانه آگاهی از نحوه کار و رضایت 38- It is clear that the election will be a close contest. 38- کاملا واضح است که انتخابات رقابی تنگاتنگ خواهد بود. لغات: close contest :when someone wins by only a very small amount رقابت تنگاتنگ 39- the 1975 Liberal leadership contest. 39- رقابت رهبران آزادیخواه در سال 1975 لغات: leadership contest :when two politicians compete to become the leader of their party رقابت رهبران سیاسی 40- The funds will just cover the museum's running costs. 40- بودجه مزبور فقط برای خرج اداره موزه کافی خواهد بود. لغات: running/operating costs :what it costs to organize an event or run a business. هزینه اداره و سرپرستی کاری |
از عمده مشکلاتی که بعضی از زبان آموزان دارند فهم عباراتی است که کشورهای خارجی بر روی بلیطها، سردر سینماها، تابلوها، پر کردن فرمها، برچسب داروها و غیره وجود دارد که چه بسا در بردارنده کلمات اختصاری و امثال آن است .به نمونه های زیر توجه کنید: نمونه اول:
بلیط هواپیما:
TRANS-AUSTRALIA AIRPORT
شرکت هواپیمائی (ترنس- استرالیا) ۱. به اطلاع مسافرانی که قصد حضور در فرودگاه را دارند می رسانیم که چنانچه به منظور تحویل بار (و چمدانهای خود) و تعیین شماره صندلی ۳۰ دقیقه قبل از زمان تعیین شده پرواز در فرودگاه حاضر نشوند جای نگهداری شده آنها ممکن است ابطال و به دیگری واگذار شود. ۲. از مسافرانی که برای رسیدن به فرودگاه از سرویس اتوبوس این شرکت استفاده می کنند در خواست می شود که حداقل ۳۰ دقیقه قبل از زمان حرکت اتوبوس در ترمینال شهر حضور یابند و هنگام رسیدن به فرودگاه بی درنگ به دریافت کارت شماره صندلی مبادرت ورزند. لغات: check in : حضور در فرودگاه قبل از پرواز به منظور نشان دادن بلیط و تحویل دادن بار و غیره obtain seat allocation: یعنی شماره مخصوص صندلی خویش را بگیرند forfait: از دست دادن TAA: Trance - Australia Airline : علامت اختصاری شرکت هواپیمائی مزبور couch: اتوبوس
نمونه دوم:
کشتی
Inter-city Sealink
انترسیتی - سی لینک تختخواب و اتاق در کشتی تختخواب و اتاق و خوابگاه برای سفر دریائی را می توان از قبل رزرو کرد. قیمتها علاوه بر بهای بلیت مربوطه به شرح زیر است: درجه یک
خوابگاه دولوکس (با توالت و دوش) باری دو نفر برای یک نفر خوابگاه یکتخته تخته خواب در اتاق دو تخته عرشه درجه یک تخته خواب در اتاق دو تخته عرشه درجه سه × مسافران باید بلیت درجه یک در اختیار داشته باشند. درجه دو .....
لغات: Berth: (در کشتی) تخت خواب In advance : از قبل Appropriate: مربوطه مناسب The issue office : دفتر یا اداره ای که از آنجا رزرو کردید Refund: مسترد کردن مبلغ پول Unclaimed accommodation: جائی که رزرو شده اما بعدا تصمیم به انصراف دارید
|
در هر کوششی که برای تبیین و بررسی ریشه های احساسات شیعیان در اسلام بکار میرود باید سعی کرد که به تفصیل قدیمی ترین رویدادها که در آن چنین احساسات و عواطفی جلوه گر می شود را بررسی نمود. The history of a people in every branch, be it political, cultural, religious, or constitutional, is an unbroken continuity. تاریخ بشری در هر شاخه و زمینه چه سیاسی مذهبی فرهنگی و یا تشکیلاتی همواره وجود داشته است. No religious or political organization nor any particular viewpoint within a religious tradition can be properly understood without due reference to its first tangible appearance. بدون مراجعه به اولین ظواهر محسوس، هیچ سازمان سیاسی و یا مذهبی و هیچ دیدگاه خاصی را در سنت مذهبی نمی توان به گونه ای مناسب فهمید. لغات: Tangible: clear enough or definite enough to be easily seen or noticed. محسوس، قابل فهم Historically the event of the Saqifa is inextricably connected with the emergence of the Shi'i viewpoint. از نظر تاریخی، واقعه سقیفه بناچار با ظهور دیدگاه تشیع مرتبط است. لغات: Inextricably: if two or more things are inextricably linked etc, they are very closely related and affect each other. جدائی ناپذیر، لا ینفک، کاملا وابسته The Saqifa, after which the event is named, was an old assembly hall in Medina where the people used to discuss and resolve their crucial problems. سقیفه که پس از آن واقعه به این نام خوانده شد ، محل اجتماعاتی قدیمی در مدینه بود که مردم مسائل حساس خود را در آن بحث کرده و مورد چاره اندیشی قرار می دادند. It was there that, as soon as the news of the Prophet's death came out, the people of Medina gathered together to choose their leader. این محل همانجائی است که به مجرد اینکه خبر رحلت پیامبر منتشر گردید، مردم مدینه برای گزینش رهبرشان با هم در آنجا جمع شدند. It was there that a group of Muhajirun forced on the Ansar their wish for the acceptance of Abu Bakr as the sole leader of the community. در این محل بود که گروهی از مهاجرین خواسته خود را به قبول ابوبکر به عنوان تنها رهبر جامعه به انصار تحمیل کردند. In this meeting at the Saqifa, some voices were raised in support of `Ali's claims to the caliphate; thus "Saqifa" should be taken as a generic name for the first split among the Muslims. در این جلسه در سقیفه، فریادهائی به حمایت از علی در مطالبه اش برای خلافت بلند شد بنابراین سقیفه را باید به عنوان نامی عمومی برای اولین جدائی در میان مسلمانان در نظر گرفت. To ignore it in tracing out Shi'i history and subsequent development in Islam would certainly lead to misunderstanding and wrong conclusions. غفلت از این موضوع در بررسی تاریخ تشیع و بسط و تکوین ما بعد آن در اسلام یقینا سوء تفاهم و نتایج نادرست را به همراه خواهد داشت. It is thus an historical imperative to examine the proceedings of the Saqifa and attempt to ascertain the points raised therein which ultimately found expression in the establishment of the Shi'i discipline in از اینرو بررسی جریانات سقیفه و کوشش برای اثبات نکته های مطرح شده در آن که سرانجام به تاسیس مذهب تشیع در اسلام انجامید، یک ضرورت تاریخی است.
قبل از اینکه بتوان هر کوششی را برای بیان خطوط کلی حادثه سقیفه انجام داد باید یک مسئله ویژه تاریخی را به طور جدی ملاحظه کرد. لغات: Historiographical: related to the study of the writing of history and of written histories. تاریخ شناسی، تحقیق در منابع تاریخی One may well question the authenticity of the reports in ascertaining the exact details of what occurred in the selection of the first successor of the Prophet. ممکن است کسی صحت گزارشهائی را که در مورد احراز جزئیات آنچه در انتخاب اولین جانشین پبامبر اتفاق افتاده است مورد سوال قرار دهد. The controversial nature of the subject itself and the difficulty inherent in the source material make the task of this investigation far from easy. ماهیت بحث انگیز موضوع و اشکال لا ینفک موجود در مآخذ، کار تحقیق را مشکل می سازد. لغات: Inherent: a quality that is inherent in something is a natural part of it and cannot be separated from it. ذاتی ، جزء لا ینفک This difficulty becomes still more serious when we note that the earliest extant report on the event was committed to systematic writing not before the first half of the second century of Islam, and during the reign of the first two 'Abbasid caliphs. همچنین این مشکل وخیم تر میشود هنگامی که متوجه میشویم که اولین _قدیمی ترین_ گزارش موجود درباره این واقعه به نوشته منظمی که به بعد از نیمه اول قرن دوم هجری است و در طول حکومت دو خلیفه اول عباسی بوده است مرتبط میشود لغات: Extant: still existing in spite of being very old. موجود، نسخه موجود، هنوز پابرجا This was the time when the division of the Muslim community into Shi'i and Sunni groupings had set deep into the hearts of Muslims, and both camps were accusing each other of deviation from the true path of Islam. این در زمانی بود که تقسیم جامعه اسلامی به گروههای شیعه و سنی، در قلوب مسلمانان عمیق تر شده بود و هر دو گروه یکدیگر را به انحراف از راه اسلام راستین متهم می کردند. In these circumstances it seems quite possible that the different reports describing the proceedings of Abu Bakr's selection would have been circulated from different quarters according to their respective interests. در این شرائط است که امکان این موضوع کاملا وجود دارد که گزارشهای هر گروه از شرح جریانات انتخاب ابوبکر منطبق با تمایلات و علاقه مندی های آن گروه منتشر شده باشد. One might, therefore, suspect the reports of the historians of Shi'i بنابراین میتوان تردید کرد که گزارشهای مورخین طرفدار تشیع نظیر ابن اسحاق، یعقوبی و مسعودی تحت تاثیر شیعیان و به همین نحو نوشته های ابن سعد، بلاذری و حتی طبری به دلخواه سنیان نگارش یافته باشد. Nevertheless, a close scrutiny of all early sources named above shows that the event of the Saqifa is reported, in its broad outline and essential points, in very similar ways, with of course some differences in details, in treatment of the material, and in emphasis on one report or the other. با وجود این ، دقت بسیار در مآخذ قدیمی فوق الذکر نشان میدهد که خط مشیهای کلی و نکات اساسی در ذکر واقعه سقیفه در همه گزارشها یکسان است هرچند واضح است که در نحوه برخورد با موضوع و تاکید روی گزارشی خاص ، در جزئیات تفاوتهائی وجود دارد. لغات: Scrutiny: careful and thorough examination of someone or something. موشکافی، بررسی، مداقه These differences are clearly indicative of the inclinations of the respective writers or their informants towards one side or the other, and can be discerned, though not without some difficulty. این اختلافات بوضوح نشان تمایل، جانبداری و تعصب نویسنده و یا مخبر به یک جهت خاص است که البته قابل تشخیص است هرچند بدون دردسر نیست. لغات: Indicative: to be a clear sign that a particular situation exists or that something is likely to be true. نشان دهنده، دلالت کننده بر، مشعر بر Inclination: a feeling that makes you want to do something. تمایل، گرایش Discern: to notice or understand something by thinking about it carefully. تشخیص دادن، تمیز دادن Similarly those reports of the very few writers who take extreme positions to support one particular view can also be easily distinguished when compared with other accounts. همچنین وقتی گزارشهائی را که از نویسندگان معدودی ذکر شده و نشانگر جهت گیری افراطی آنان به منظور جانبداری از دیدگاه به خصوصی میباشد با خبر های دیگر مقایسه میکنیم به روشنی اختلافات مشخص میشود.
به منظور انجام مطالعه با این ماهیت و کیفیت ، مناسب ترین راه این است که قدیمیتری روایت شفاف شناخته شده را به عنوان اساس مقایسه با گزارشهای ثبت شده دیگر نویسندگان استخراج و بررسی کرد. لغات: coherent: if a piece of writing, set of ideas etc is coherent, it is easy to understand because it is clear and reasonable قابل فهم، شفاف، قابل درک The earliest extant work which reports the Saqifa episode is that of Muhammad b. Ishaq b. Yasar (born 85/704, died 151/768), whose Sirat Rasul Allah was the first comprehensive biography of the Prophet. اولین تالیف موجود که حادثه سقیفه را گزارش میکند از محمد بن اسحاق بن یسار (متولد 704/85 ، متوفای 768/151) است که کتاب سیرت رسول الله او اولین شرح حال جامع و کامل از زندگی پیامبر اکرم می باشد. لغات: Comprehensive: including all the necessary facts, details, or problems that need to be dealt with. جامع ، فراگیرنده His report, though concise and brief, gives almost all the essential information of the event without dwelling on many of the details and different reports given by the writers who immediately followed him. گزارش او با همۀ اختصار و ایجاز تقریبا همۀ اطلاعات اساسی واقعه را در بر میگیرد البته بدون نقل جزئیات و بدون ذکری از روایات متفاوتی که نویسندگانی که بلافاصله راه او را ادامه دادند ، ارائه شده است. لغات: dwell on: to think or talk for too long about something, especially something unpleasan اطالۀ کلام کردن، در موردی زیاد سخن گفتن The shortness of Ibn Ishaq's account of the Saqifa is easily understandable in that his work deals mainly with the life and career of the Prophet. کوتاهی روایت ابن اسحاق از سقیفه، در این رابطه که کتاب او عمدتا به زندگی و دورۀ حیات پیامبر مربوط می شود به راحتی قابل درک است. The event of the Saqifa in all its details is thus beyond the scope of his work; that the incident is mentioned at all is probably due to the fact that it took place before the burial of the Prophet. بنابر این قضیۀ سقیفه با آن تفصیلات، خارج از محدودۀ کار اوست و این حادثه احتمالا به این علت که قبل از تدفین پیامبر صورت گرفته بود ذکر میشود. This is evident from the arrangement of the closing chapters of his biography, which deal with: 1: The illness of the Prophet, 2: His death, 3: The affair of the Saqifa of Bani Sa`ida, 4: Funeral preparations and burial of the Prophet. این موضوع از ترتیب فصل آخر شرح حال او روشن میشود که این مباحث را مطرح میکند: 1- بیماری پیامبر 2- رحلت او 3- امر سقیفۀ بنی ساعده 4- تدارکات تشییع و دفن پیامبر |
|
||
The reaction after Karbala بازتاب واقعه کربلا The martyrdom of Husayn was a great religious significance and had a deep heart-searching after-effect upon the Shi'is, giving a new turn to the mode and nature of the Shi'i movement. شهادت حسین (ع) از اهمیت فوق العاده زیادی برخوردار بود و تاثیری بسیار شگرف بر شیعیان بجا گذاشت. این شهادت دوره ای نو را برای ظهور و بروز نهضت تشیع بوجود آورد. لغات: significance : the importance of an event, action etc, especially because of the effects or اهمیت قدر influence it will have in the future The tragic fate of the grandson of the Prophet stirred religious and moral sentiments. سرنوشت غم انگیز نواده پیامبر، عواطف اخلاقی و مذهبی مردم را به هم ریخت. particulary among those of Kufan followers of the House of the Prophet who had so zealously asked Husayn to come to Iraq to guide them on what they considered to be the path of God. علی الخصوص در میان پیروان کوفی خاندان پیامبر که با اشتیاق فراوان از حسین تقاضا کرده بودند تا رهسپار عراق شود و آنان را به مسیری که راه خداوند به حساب میرفت هدایت کند. But when Husayn came to Iraq they did not or could not stand with him in the hour of trial. ولی پس از ورود حسین (ع) به عراق، در مرحله امتحان با او همراه نشدند و یا نتوانستند با او همراه شوند. Soon afterwards, however, they realized that their inability, or rather weakness, had been the cause of the tragedy. در عین حال به زودی متوجه شدند که عدم توانائی و یا تا حدودی سستی ایشان بود که موجب آن فاجعه (و مصیبت) شده بود. A deep sense of repentance set in, provoking their religious conscience; and in order to expiate their negligence and obtain God's forgiveness, they thought they must make similar sacrifices. احساس عمیق ندامت در ایشان بوجود آمد که در نتیجه وجدان دینی ایشان را برانگیخت و درنتیجه بر آن شدند که اهمال کاری خویش را جبران کنند و بخشایش خداوند را بدست آورند. از این رو اندیشیدند که باید جانبازیهای مشابهی را انجام دهند. set in: if something sets in, especially something unpleasant, it begins and seems likely to continue for a long time گریبانگیر شدن شروع شدن و بند نیامدن گرفتن و ول نکردن
expiate : formal to show you are sorry for something you have done wrong by accepting your punishment willingly, or trying to do something to improve what you did جبران کردن کفاره دادن
sacrifice: when you decide not to have something valuable, in order to get something that is more important ایثار از خودگذشتگی فداکاری They believed that they could only prove their real repentance by exposing themselves to death while seeking vengeance for the blood of Husayn. معتقد شدند که تنها از طریق جانبازی و انتقام گرفتن از خون حسین (ع) می توانند توبه واقعی خود را ثابت کنند. لغات: vengeance : a violent or harmful action that someone does to punish someone for harming them or their family انتقام خونخواهی Hence they named themselves the Tawwabun (penitents) and are known in Islamic history by this self-imposed title. بنابراین خود را توابون (توبه کاران) نامیدند و در سراسر تاریخ اسلام به همین عنوان خود خواسته مشهور شدند. لغات: This movement proved to be an important step forward in the consolidation of Shi'i Islam. - اکنون – ثابت شده است که این نهضت گام مهمی برای استحکام مذهب تشیع بوده است. لغات: consolidate: to strengthen the position of power or success that you have, so that it becomes more effective or continues for longer محکم کردن استحکام بخشیدن |
1- Go on, Bill, you tell 'em! بیل! ادامه بده، خودت بهشون بگو 2: Tell the kids I'll pick 'em up after school. به بچه ها بگو که من بعد از مدرسه میرم دنبالشون لغت: 'em: sometimes used as a short form of 'them' 3: We took the car in for a check, and it was A-OK. ما برای اینکه ماشین را چک کنیم بردیمش داخل و (دیدیم) که کاملا روبراه بود. لغت: A-OK: in good condition 4: I need that money bad. خیلی به آن پول احتیاج دارم. 5: How bad do you want it? (واقعا) چقدر دلت میخواد که اونو داشته باشی. bad: to a great or serious degree 6: I'm baking! دارم میپزم 7: a baking hot day یک روز خیلی داغ لغت: baking: used to say that a person or place is very hot 8: I couldn't believe it! She went ballistic just because there were peas in her pasta. اصلا باورم نمیشه او فقط به خاطر اینکه در ماکارونی اش نخود (سبز) بود ناگهان از کوره در رفت go ballistic: to suddenly become very angry 9: It's just a game. If you lose, big deal. این فقط یک بازیه اگر هم باختید مهم نیست 10: What's the big deal? It's only a birthday, not the end of the world. چرا این قدر مهمش میکنی؟ این فقط یک جشن تولده به آخر رسیدن دنیا که نیست. 11: It's no big deal. Everybody forgets things sometimes. اصلا مهم نیست. هر کس (بالاخره) بعضی وقتها چیزهائی رو فراموش میکنه لغت: big deal: used to say that you do not think something is as important as someone else thinks it is 12: That guy has one bitchin truck. اون مرده یک ماشین خیلی خوب داره. لغت: bitchin: very good 13: Again you use The chili in your food while you know for me it’s kind of blah. دوباره تو غذات فلفل استفاده کردی در حالیکه میدونستی طعمش برام جالب نیست. لغت: blah: not having an interesting taste, appearance, character etc 14: The blankety-blank key is stuck! کلید فلان فلان شده گیر کرده لغت: blankety-blank: used to show annoyance when you want to avoid swearing 15: Forget all that bullshit and listen to me! همه آن اراجیف را فراموش کن و به من گوش بده. 16: What he told me was a load of bullshit. 14: The blankety-blank key is stuck! کلید فلان فلان شده گیر کرده لغت: blankety-blank: used to show annoyance when you want to avoid swearing 15: Forget all that bullshit and listen to me! همه آن اراجیف را فراموش کن و به من گوش بده. 16: What he told me was a load of bullshit.<SPAN |
1- I'd be obliged if you'd treat this matter as strictly confidential
خوشحال میشوم اگر با این موضوع به گونه کاملا محرمانه برخورد کنید.
لغات:
I'd be obliged if: used to make a polite request2- Do you remember a while back there was this horrible video going around?
آیا یادت میاد یک وقتهائی قبلا این فیلم ترسناک هی دست به دست میشد؟
لغات:
going around: If something is going around it is being passed from person to person or from place to place.3- I have, umm, the image of that is burned in my memory, no pun intended
تصویر اون کاملا تو ذهنم حک شده، جدی میگم.
لغات:
No pun intended: used to show you do not mean to make a joke about something4- Her son didn't reply, but she could see her words had hit home.
پسرش جوابی نداد ولی اون (مادر) میتونست بفهمه که حرفاش موثر واقع شده.
لغات:
If something hits home for you, it means that caused you to realize and understand it.5- What happened to the poor guy? But I think it serves him right
سر او مرد فقیر چی اومد؟ ولی فکر میکنم حقش بود.
لغات:
it serves him right: If you say it serves somebody right, it means that you think the person deserved what happened. 6- How can we put this delicately?
چطور میتوانیم این مطلب را خوب بیان کنیم؟ (مثلا حرف زشتی را تندی است و لازم است بیان شود).
لغات:
Put this delicately: To put something delicately means to say something unpleasant or rude in a way that will not be offensive7- Yes, I think so, but they’re few and far between because so few people like to act that way.
بله ، من هم نظرم همینه ولی اینجور افراد هم کم اند و هم بینشان خیلی فاصله است زیرا افراد بسیار کمی دوست دارند اونجوری رفتار کنند.
لغات:
They’re few and far between : To be few and far between means that something is scarce. Literally, there are few of them and they are separated by a lot of time or distance or both.8- I want to behave that way because Ithink it implies a value judgment.
میخواهم اون جوری رفتار کنم چون فکر میکنم باعث قضاوت خوبی (در مورد من) میشود.9- I like old movies. Somehow the 70s is a little bit more back to a fuller figure
من فیلمهای قدمی را دوست دارم. یکجورائی (فیلمسازان) فیلمهای دهه 1970 دوباره کمی بیشتر سراغ هیکلهای چاقتر رفته اند. (از هنر پیشه های فربه تر استفاده کرده اند).10- I was a really, really early and really eager young reader. I would read anything I could get my hands on.
من یک واقعا خوانندۀ (کتاب و امثال آن) جوان مشتاق هستم و از همان کوچکی هم میخواندم. من هرچه که به دستم برسد میخوانم.11- And the hero is a fantastic chisel-jawed, rugged-looking guy.
اون قهرمان، به طرز عجیبی یک مرد خوش تیپ و تنومندی (چوب خورده) است.
لغات:
Chiseled features/chin/mouth/nose etc: if a man has chiseled features, his chin, mouth, nose etc have a strong clear shape
Rugged: a man who is rugged is good-looking and has strong features which are often not perfect12- But I think that it’s all down to luck
ولی من فکر میکنم که اون همش بخاطر شانسه.
مثالی دیگر:
13: Put it down to bad luck
اینو بزار به حساب بد شانسی14: The idiot man can't decide what to do. He always flips a coin and sees whether it is heads or tails.
اون مرد احمق اصلا نمیتونه تصمیم بگیره که چکار کنه. او همیشه یک سکه میندازه هوا تا ببینه شیر میاد یا خط.
لغات:
Heads or tails: The two sides of a coin are called the “head” (front side) and the “tail” (back side).15: And I think — just to do right by my own country —I have to kill you.
فکر میکنم فقط برای اینکه به کشور خودم خدمتی کرده باشم باید تو را بکشم.
لغات:
To do right by my own country: If you do right by somebody or something, it means that you do the right thing for them, to treat them well or do something that is good for them. 16: You blast that song so loud. Like, over and over and over again. Every weekend. And it drives me crazy
تو او صدای اون سرود را خیلی بلند میکنی همیشه و همیشه و باز دوباره . اونهم هر هفته و این خیلی منو عصبانی میکنه.
لغات:
To blast something means (in this case) to play audio at very high volume.17: we wouldn’t have got away with it.
ما نمیتونیم ازش قسر در بریم (گیر میافتیم).
لغات:
got away with: If you get away with something, it means that you do something you aren’t allowed to do and nobody catches you 18: always focused on the work, and always a very short deadline with a lot of work to do
من همیشه حواسمو جمع کارم میکن. و همیشه کلی کار دارم که باید انجام بدهم با وقت کم.
لغات:
short deadline: Deadlines can be long or short. A long deadline means that you have a lot of time to get your task done. A short deadline means that you have little time 19: I mean, you don’t want people goofing off all the time on company time but I think, you know, a few, a half an hour here and there with people having some fun, that in the long run you’d have more productive and happy employees.
من خوب میدونم تو نمیخوای که مردم دم به دم تو شرکت از کار طفره برن و فکر میکنم تو خوب میدونی که مقداری، نیم ساعت اگر اینجا و اونجا با مردم خوش مشربی کنی در دراز مدت کارمندانی شاد و پر ثمر خواهی داشت.
لغات:
goof off: If you are goofing off (or goofing around) at work you are avoiding work and just doing silly or amusing things in the long run: at a time far away in the future 20: Let him through
بگذارید بیاد (جا باز کنید که بتواند بیاید). |
1- he woke up on the wrong side of the bed today
1- او امروز سر حال نیست.
2- I don’t want to be a burdon to you.
2- نمی خواهم باعث زحمت شما بشوم (سربار شما بشوم).
3- She has shouldered a heavy load because of her expensive family problems.
3- او بخاطر مشکلات سنگین خانوادگی زحمات زیادی را متحمل شده است. (بار زیادی را بر دوش کشیده است).
4- I don’t have anything to do in return.
4- من نمی توانم محبت شما را جبران کنم (در ازاء محبتتان کاری برایتان انجام دهم).
5- Why do you make such a big deal out of this?
5- چرا مسئله را اینقدر بزرگش می کنی؟
6- We are dealing with a random killer.
6- ما با قاتلی طرفیم که بدون نقشه ای مشخص دست به جنایت می زند.
7- O. K You have got a deal.
7- باشه موافقم , قبول دارم.
8- I have got the deal of life-time for you.
8- بهترین معامله (فرصت ) زندگیتو می خواهم بهت پیشنهاد کنم.
9- I am flattered
9- این لطف شماست (شرمنده می فرمائید).
توضیح:
وقتی فردی از شما تعریف می کند و نکات مثبتی را به شما نسبت می دهد می توانید از این جمله استفاده کناید و از او تشکر کنید حال به دو مثال دیگر که جنبه منفی دارند توجه کنید:
He is not easily flattered.
او کسی نیست که به با تعریف و تمجید (چاپلوسی) باهاش کنار اومد
Don’t flatter me.
تعریف الکی (چاپلوسی) از من نکن.
10- they take it for granted.
آنها خیلی متوقع شدند (از کار انجام شده قدر دانی نمی کنند).
لغات:
take somebody/something for granted: to expect that someone or something will always be there when you need them and never think how important or useful they are : متوقع شدن عدم توجه و یا قدردانی از کسی یا چیزی
11- That was unlike you. 11- آن ( مسئله مورد نظر) از شما بعید بود (آن عملتان دور از انتظار بود)
12- I know what you are going through. ۱۲- شما را درک می کنم ( اصطلاحا: می دانم چه می کشید.
13- He was found guilty of the charge. 13- او گناهکار شناخته شد. توضیح: کلمة “charge ” به معنی جرم به کار رفته بدین مفهوم که او نسبت به جرمی که متهم شده بود گناهکار شناخته شد.
14- We’ve talked a lot about it. Lest’s just drop it. 14- خیلی در این رابطه حرف زدیم بیا دیگه بس کنیم. 15- I was set up. 15- به من کلک زدند. لغات: set somebody up: informal to trick someone in order to achieve what you want, especially to make it appear that they have done something wrong or illegal کلک زدن گول زدن
16- He isn’t guilty; He was framed. 16- اون گناهکار نیست براش پاپوش دوخته شده است.
17- A: He made a complaint. B: Who gives a shit? 17- A: او شکایت کرده B: کی اهمیت میده؟ توضیح : بجای جمله غیر رسمی و غیر ادبی عبارت B میتوان از عبارت مؤدبانه تر “Who cares” استفاده کرد.
18- I am sure deep down your father loves you so much. 18- من یکجورائی مطمئنم که پدرت تو را خیلی دوست دارد. لغات: deep down: if you know or feel something deep down, you secretly know or feel it even though you do not admit it یک جورائی از قضیه با خبر بودن
19- You don’t have guts to hear the truyh. 19- شهامت شنیدن حقیقت را نداری ( جیگرش را نداری)
20- Cut the crap. 20- دست از این حرفهای الکی بر دار.(این شر و ور ها را تموم کن).
21- You scared the shit out of me. 21- از ترس مردم. 22- It must cost a fortune. 22- خیلی باید گران قیمت باشد. (خیلی باید ارزش داشته باشد).
23- It’s no use trying to talk to him, his mind is made up. 23- صحبت کردن با او دیگه فایده ای نداره اون تصمیمش را گرفته.
24- No, I didn’t like it one bit. 24- اصلا خوشم نیامد (یک ذره هم دوست نداشتم).
25- I am working on it, I’ll get it done. 25- دارم روش کار می کنم. دارم تمومش می کنم.
26- This is way over my head. 26- این دیگه از عقل من خارج است (عقلم دیگه قد نمیده).
27- Are you nuts. 27- خل شدی.
28- I should remind you that you are under oath. 28- باید به شما یادآوری کنم که شما قسم خورده اید.
29- You better hush. تو بهتره ساکت باشی. توضیح: معمولا از طرف والدین به بچه ها با حالت اخطار گفته می شود.
30- There was an argument and one of them blew the other away. 30- یک جر و بحثی بود و یکی از اونها او یکی را کشت (با اسلحه گرم).