![]() |
![]() | |
همانطور که قول داده بودم نوشته امروزم مربوط به ترجمع بعضی از دایلوگهای موجود در فیلمهای زبان آمریکائی است. 1- He makes you laughf your head off. از خنده روده برت می کند لغات: laugh your head off: informal to laugh very loudly : با صدای بلند خندیدن 2- The bastards have us cornered. نامردها (پدر سوخته ها) ما رو توی منگنه گذاشتند. 3- I don’t mean to sound ungreatful, but … منظورم این نیست که از زحمات شما قدردانی نکنم ولی .... توضیحات: یعنی منظورم از بیان این مسئله عدم قدرشناسی من از زحمات شما نیست ولی ... به یک مثال دیگر در این رابطه توجه فرمائید: I don’t mean it like it sounds. اینطور که فکر می کنی (به نظر می آید ) نیست . منظوری ندارم 3- What has drawn you to this? چه چیزی شما را درگیر این جریان کرده؟ 4- I am terribly sorry, but that has nothing to do whit me. خیلی متاسفم ولی من هیچ دخالتی نداشتم. به مثالی دیگر در این رابطه دقت کنید: What happened to your brother has nothing to do whit me. اتفاقی که برای برادرتان افتاد به من هیچ ارتباطی ندارد (من دخالت نداشتم). 5- Don’t brown nose. چاپلوسی نکن (تملق نکن). لغات: Brown-nose: verb informal to try to make someone in authority like you by being very nice to them - used in order to show disapproval تملق کردن توضیحات: مترادف غیر رسمی تر آن عبارت جمله ذیل می باشد: Don’t be an apple polisher. 6- I’ll be damned. باورم نمیشه. توضیحات: این عبارت معمولا در زمان دیدن چیزی بکار می رود که برای شما بسیار تعجب آور و ناباورانه می باشد. 7- What gotten into you? چی شده؟ توضیحات: این عبارت به عنوان اعتراض از مرتکب شدن یک عمل غیر منطقی که از فرد انتظار نمیرفته است بکار برده می شود به چند مثال دیگر توجه کنید: What is eating you? از چی ناراحتی؟ Whit is in you? چته؟ ناراحتیت (دردت) چیه؟ 8- You are hopeless. I wash my hands of you. تو آمدم ناامیدی هستی (نمیشه روت حساب کرد) من که دیگه با تو کاری ندارم. 9- Do you want it refill? میل دارید دوباره برایتان (پرش) کنم 10- The position has been filled. ببخشید یک نفر استخدام شد. (دیگه جای خالی برای شما نداریم ) 11- I have my job on the line. (my job is on the line). شغلم در خطر است . توضیحات: در هنگام بحث درباره موضوعی خاص با بیان عبارت فوق این مسئله را تاکید میکنید که ممکن است در این ارتباط شغلتان را از دست بدهید. 12- Let me get this off my chest. بزار حرم دلم را (عقده دلمو) برایت باز کنم. 13- I want you to turn in the man who did it to the police. .از شما می خواهم اون مردی که این کار را انجام داده به پلیس معرفی کنید لغات: turn somebody in : to tell the police who or where a criminal is به پلیس معرفی کردن توضیحات: به دو مثال دیگر توجه کنید: Jhon’s wife finally turned him in. زن جان بالاخره اونو به پلیس معرفی کرد. I don’t want to turn your ass in , Don’t concern. ناراحت نباش تصمیم ندارم تن لشتو به پلیس معرفی کنم. 14- I have been trying to get him all day. از صبح تا حالا دام دنبالش می گردم. 15- Don’t play that whit me. با من یکی فیلم بازی نکن (سر منو گول نزن) توضیحات: به چند مترادف دیگر توجه کنید: Don’t give me that song and dance. Don’t make a fool of me. 16- I want to press charges. من می خوام شکایت کنم. توضیحات: معمولا این عبارت در مراکز قانونی (اداره پلیس یا دادگستری) جهت اعلان شکایت از شخص یا سازمانی مطرح می شود. 17- your behavior is quite out of line. That’s the end. Shape up , or ship out. رفتارت دیگر قابل تحمل نیست (از حد خودت خارج شدی) دیگه تمام شد یا خودت را درست کن یا از اینجا برو بیرون. 18- Behave yourself; I have a reputation to protect. مواظب رفتارت باش. من اینجا آبرو دارم. لغات: Reputation: the opinion that people have about someone or something because of what has happened in the past آبرو اعتبار 19- Stop picking on me. اینقدر سر به سرم نذار. لغات: pick on somebody/something: to behave in an unfair way to someone, for example by blaming them or criticizing them unfairly سر به سر گذاشتن طعنه زدن انتقاد بیجا کردن 20- I think he made one jump to much. فکر میکنم خیلی بلند پروازی کرد. |
![]() |
![]() | |
Published: September 14, 2006
|
![]() | ||
1- Four acquitted in bomb plot against U.S embassy in Paris. تبرئه چهار مظنون به توطئه بمب گذاری در سفارت آمریکا در پاریس لغات: to Acquit: to give a decision in a court of law that someone is not guilty of a crime. تبرئه کردن
2- Top generals still stand behind Chavez. ژنرالهای ارشد هنوز از چاوز حمایت می کنند. 3- Bush and new Korian leader to take up thorny issues. بوش و رهبر جدید کره مسائل بغرنج را مرور می کنند. 4- Saudis alter promis to help Afghans. سعودی ها قول خود را در مورد کمک به افغانستان پس گرفتند. لغات: تغییر دادن عوض کردن to Alter: to change, or to make someone or something change
5- US, Uk said to plan amphibious. طرح آمریکا و انگلستان برای حمله آبی و خاکی – به عراق. لغات: آبی خاکی .an amphibious operation etc involves both sea and land vehicles :Amphibious
6- Bush gets smallpox inoculation. بوش واکسن آبله تزریق کرد. لغات: To Inoculate: to protect someone against a disease by putting a weak form of the diseaseinto their body using a needle. واکسن زدن
۷- Blix urges U.S to hand over Iraq evidence. بلیکس از آمریکا خواست تا مدارک خود را در مورد عراق تحویل دهد. ۸- Gop pins hopes on Frist to heal party wounds. حزب جمهوری خواه به فریست برای التیام به زخمهای حزب امید دارد. لغات: حزب جمهوری خواه Gop: the Grand Old Party another name for the Republican Party in US politics.
9- Anti-Irag military alliance buils slowly. ائتلاف نظامی ضد عراق به آهستگی تشکیل می شود. ۱۰- Iraq ready to deal with questions. عراق آماده پاسخگوئی به هر سوالی هست. ۱۱- U.S to give Iraq inspectors photos of sanitation activities. آمریکا عکس هائی از فعالیتهای پاکسازی در اختیار بازرسان عراق قرار می دهد. ۱۲- U.S begins sharing intelligence with U.K weapons inspectors. آمریکا با بازرسان تسلیحاتی انگلیس همکاری اطلاعاتی می کند. 13- Japan fears north Koria: U.S promises defence sheild. آمریکا بر اساس ترس ژاپن از کره شمالی قول سپر دفاعی می دهد – از ژاپن دفاع می کند-. 14- Kenyan opposition headed for victory. مخالفان در کنیا پیشتاز انتخاباتند – در امر انتخابات جلو افتاده اند. ۱۵- Vatican denounced cloning . Claim labeled as immoral brutal. واتیکان با محکوم کردن شبیه سازی انسان آن را غیر اخلاقی و بی رحمانه توصیف کرد. لغات: To clone: to make an exact copy of a plant or animal by taking a cell from it and developing it artificially. تولید مثل یا آبستنی غیر جنسی – شبیه سازی 16- passport smuggling probe triggers search for 5 men. جستجو در تعقیب 5 نفر در مسئله قاچاق گذرنامه شدت یافت. لغات: قاچاق کردن To smuggle: to take something or someone illegally from one country to another
۱۷- Saddam aide accuses U.S of turning scientists away. مشاور صدام آمریکا را به فراری دادن دانشمندان عراقی متهم کرد. 18- U.S Reports clash with Pakistan border unit. گزارشها از درگیری میان نیروهای آمریکائی و پاکستانی خبر می دهد. ۱۹- Bush sees resolution on N. Koria. بوش نسبت به حل بحرانهای کره ی شمالی خوشبین است . ۲۰- U.S Keeps close tabs on muslim cleric. آمریکا همچنان روحانیون مسلمان را تحت نظر دارد. لغات: To keep (close) tabs on somebody/something: informal to watch someone or something carefully to check what they are doing نظارت (مستقیم ) داشتن- کاملا نظارت داشتن 21- U.N Brodens Iraqi import ban. شورای امنیت واردات عراق را محدودتر کرد. ۲۲- Pentagon orders infantry division to Persian Gulf. پنتاگون واحدهای پیاده نظام به خلیج فارس اعزام کرد. لغات: پیاده نظام – سرباز پیاده Infantry: soldiers who fight on foot |
![]() |
![]() | |
1- بدون داشتن هدفی معین، نسبت به زندگی ات احساس نارضایتی خواهی کرد. Without a clearly defined purpose, you feel unsatisfied with your life. 2- اگر در مورد این موضوع فکر کنی میتوانی به جمع بندی درستی برسی. If you think about the matter, you can reach the right conclusions. 3- از کتاب او بعد از انتشار بیش از ده ملیون نسخه فروخته شد. His book has sold over 10 million copies since its release. 4- زندگی من 180 درجه بهتر شده است. My life has taken a 180 degree turn for the better. 5- احساس میکنم که دوباره به دنیا آمده ام I feel like I've been re-born 6- خیلی هزینه کردم ولی فقط مقدار کمی عائدم شد. I've paid a lot more and just gotten far less. 7- من این نصیحت پدرانه تو را به هر کس که میخواهد زندگی اش را تحت کنترل داشته باشد توصیه میکنم. I recommend your fatherly advice to every one who wants to be in control of his own life. 8- گویا که دنیای جدیدی به روی من باز شده است. It seems like a whole new world has opened up for me. 9- بر خجالتی که مانع از آن میشود که چیزی بگوئی، غلبه کن. Overcome the shame that hold you back from saying something. این جمله را میتوان به طور رسمی تر اینگونه نیز بیان کرد. Overcome the mental 'shame & shyness' blocks that hold you back from saying something 10- از بروز دادن انرژیهای منفی ای مانند "من شکست خورده ام" که آدمهای کم بنیه همه جا از خودشان پخش میکنند، خودداری کنید. Avoid sending out the negative "I've been defeated..." signals that low status men broadcast all over the place 11- دیگر یک آدم پاچه خوار نباش و سعی کن روی پای خودت بایستی. Stop being the bootlicking guy and try to be on your own feet 12- ما از اینکه مورد قبول قرار نگیریم – حرفمان پذیرفته نشود - آنقدر در قلبمان احساس ترس میکنیم که قادر نیستیم مانند یک انسان عادی رفتار کنیم. We have so much FEAR OF REJECTION in our hearts that we are incapable of acting on like a normal human. 13- باید بیاموزی که چگونه از فکرت استفاده کنی You need to learn how to use your intellect 14- رفتار یک فرد معرف شخصیت اوست. A Mans' Demeanor Reveals His Status 15- زنان موجودات بسیار حساسی هستند. Women are highly emotional creatures 16- غرورت را از بین ببر Fade out your own ego. 17- دوست داری در چه موردی صحبت کنیم؟ What do you enjoy talking about?” 18- چطور شد که به این نتیجه رسیدی How did you come to this conclusion?” 19- قوزک پایم بدجوری رگ به رگ شده است. My ankle is badly sprained. 20- این زخم بسیار عمیقی است متاسفانه باید بخیه بخورد. It's quite a deep wound. I'm afraid it needs some stitches. 22- واقعا از حرفی که دیروز به تو زدم پشیمان هستم. I deeply regret what I said to you yesterday. 23- خانم من10 سال از من بزرگتر است ولی این فاصله سنی مشکلی برای ما بوجود نیاورده است. My wife is ten years older than me, but the age difference has never been a problem. 24- او فقط دو سال دارد ولی میتواند از یک تا ده بشمارد. He is only two years old, but he can count up to ten. 25- او فقط 14 سال دارد ولی به اندازه سن و سالش خیلی خوب رشد کرده است. He is only 14, but he is quite grown-up for his age. 26- او سن و سالی ازش گذشته است. He is over the hill. 27- او پیر است و هرگز طرز فکرش را عوض نخواهد کرد. He is old and will never change the way he does think. 28- دیگر خیلی پیر شده ام فکر میکنم دیگر باید کمی زندگی را آسان تر بگیرم. I think I will have to start taking life a little easier. I am over the hill. 29- آیا او هنگام تولد پسرش حاضر بود. Was he present at the birth of his son? 30- احساس میکنم که دوران کودکی بسیار خوبی داشتم. I think I had a very happy childhood. 31- دخترها معمولا چند سال قبل از پسران بالغ میشوند. (به سن بلوغ میرسند). Girls usually reach puberty about some years before most boys. 32- (دوران) جوانی میتواند بهترین یا بدترین سالهای زندگی باشد. Adolescence can be the best or the worst years of your life. 33- متاسفانه اولین ازدواج من فقط دو سال به طول انجامید. My first marriage unfortunately only lasted a couple of years. 34- پدرم در دوران بازنشتگی اش کتابی در مورد تجربیات دوران جنگش نوشت. In his retirement my father wrote a book about his wartime experiences. 35- زنان هنگامی بارداری نباید سیگار بکشند. Women shouldn't smoke during pregnancy. 36- مراقبت از نوزاد تازه متولد شده سختر از آن است که تصور میکنی. Looking after a newborn baby is more difficult than you think. 37- خیلی خسته ام هر شب باید سه بار برای شیر دادن به بچه ام بیدار شوم. I'm exhausted. I have to get up three times every night to feed my baby. 38- به اینکه فرزند پسر باشد یا دختر، اهمیتی نمیدهم. فقط سالم باشد. I don’t mind whether it's boy or a girl as long as it's healthy. 39- فراموش نکن که برای بچه ها مقداری اسباب بازی بیاوری تا بازی کنند. Don't forget to bring some toys for the children to play with. 40- یکی از دوستانم در حالیکه باردار بود با ماشینش تصادف کرد و فرزند در شکمش از بین رفت. A friend of mine crashed her car when she was pregnant and lost her child. 41- او نوزاد دختر بسیار زیبائی به دنیا آورد. She gave birth to a beautiful baby girl. 42- او را سریع به بخش زایمان بردند. She was rushed to the maternity ward. 43- از وقتی که بچه دار شدیم خیلی شبها بی داریم و من واقعا اکثر اوقات خسته ام. We've had quite a few sleepless nights since the baby was born. I'm absolutely exhausted most of the time. 44- بچه دوباره گریه میکند. فکر میکنم باید جایش (کهنه اش) را عوض کنی. The baby is crying again. I think his nappy needs changing. 45- دو ماه برای زایمانم مرخصی گرفته ام. I've still got two months maternity leave. 46- استخدام کردم یک دایه برای نگه داری از فرزندم خیلی گران است. Employing a baby-sitter to look after my baby will be so expensive. 47- او شش ماه دارد و تازه شروع کرده به حالت سینه خیز حرکت کند. He is sex months now. He is just started crawling. 48- سارا سه ساله شده است و به زودی میتواند به مهد کودک برود و من هم دیگر میتوانم به سر کارم بروم. Sara is nearly three now. She'll soon be able to go to nursery school and I will be able to go back to my work. 49- اگر فکر میکنی که مراقبت از یک فرزند سخت است تصور کن که داشتن یک دوقلو یا سه قلو چگونه میتوانست باشد. If you think having one baby to look after is difficult, imagine what it's like if you have twins or triplets. 50- من زمان بازی با ماشینهای اسباب بازی ام را به یاد می آورم. I remember playing with my toy cars. 51- من زمانی که در حیات مدرسه طناب بازی میکردیم را به یاد دارم. I remember skipping in the playground at school. لغات: skip: to jump over a rope as you swing it over your head and under your feet, as a game or for exercise طناب بازی کردن 52- پدر و مادرم تا قبل از سن 14 سالگی به من اجازه آرایش کردن نمیدادند. My parents didn't let me wear make-up till I was 14. 53- در برخی از کشورها سیلی زندن به فرزند خلاف قانون است. In some countries it is against the law to smack your children. 54- کمی ناراحتم I'm a bit upset. 55- پدر او بر اثر سرطان در حال مرگ است (در بستر مرگ افتاده است). His father is dying of cancer. 56- برادرم بعد از فوت ناگهانی همسرش دیگر نتوانست خودش را بدست آورد My brother never recovered after his wife's sudden death. 57- امسال مرگ و میر ناشی از تصادف در جاده ها افزایش یافته است. The number of deaths in road accidents has increased again this year. 58- او به محض اینکه متوجه شد دارد میمیرد، وصیت کرد که اموالش را به پسرش بدهند. As soon as he knew he was dying, she made a will, leaving all his money to his son. 59- او خیلی مشهور بود و وقتی که فوت کرد بیش از دویست نفر در تشییع جنازۀ او شرکت کردند. He was so popular. When he died more than two hundred people came to her fneral. 60- بیچاره سارا. یک سال بعد از عروسی اش بیوه شد. Poor Sara! She was widow only a year after she got married. 61- عجب شهر خسته کننده ای . ساعت 10 شب به بعد همه جا تعطیل است. What a boring city. It's completely dead after 10 o'clock at night. 62- واکمن من کار نمیکند . فکر میکنم که باتری اش تمام شده باشد. My Walkman doesn't work. I think the battery I dead. 63- زبان لاتین یک زبان منسوخ (مرده) است. Latin is a dead language. 64- بینی او مانند بینی پدرش است. She has got her father's nose. 65- او اخلاق بدی دارد. به پدرش رفته است. He has got a terrible temper. She takes after his father. 66- ما گه گاه برای غذا خوردن به بیرون میرویم. We go out for dinner every now and again (some times). 67- او نویسنده ای با قابلیتهای چشمگیر است. He's a writer of remarkable ability. 68- ادارۀ ما در بالای آرایشگاه قرار دارد. Our office is above the hairdresser's 69- امشب باید درجۀ هوا فقط کمی بالای صفر باشد. Tonight, temperatures should be just above freezing. 70- حقوق ماهیانه ای که میدهیم کلی بالاتر از حد متوسط است. The salaries we offer are well above average. 71- صدای او از بقیه بلندتر (رسا تر) است. Her voice is above everybody else's 72- برای اطلاعات بیشتر به آدرس فوق نامه ای پست کنید. Write to the address above for further information. 73- قبل از این زمان تا بحال در خارج زندگی نکرده بودم. I had never lived abroad before. 74- در نبود من آقای لینگتون مسئول (کارها) خواهد بود. Ms Leighton will be in charge during my absence 75- کار او مستلزم این است که او دم به دم از خانه دور باشد. Her work involved repeated absences from home 76- با نبود هیچ شاهدی، پلیس باید اجازه دهد که او برود. In the absence of any evidence, the police had to let him go 77- غیبت او برای دیگر افراد تیم، مشکلاتی را بوجود آورده است. His absences have made it difficult on the rest of the team 78- با اطمینان کامل نمی توانیم بگوئیم که پروژه به نتیجه برسد. We can't say with absolute certainty that the project will succeed 79- محل ادارۀ او واقعا شلوغ (بی نظم و ترتیب) است. His office is an absolute mess 80- او دلیل استعفا دادنش را کاملا شفاف بیان کرد. He made his reasons for resigning absolutely clear. 81- آیا کاملا مطمئنی که امهمیتی نمی دهی. Are you absolutely sure you don't mind? 82- پلیس اعتقاد داشت که او آنچه اتفاق افتاده بود، گزارش صحیحی ارائه داده است. Police believed she gave an accurate account of what had happened. 83- پیش بینی وضع دقیق هوا غیر ممکن نیست. It's possible to predict the weather accurately 84- تصور میکنم که برآورد شما از وضعیت اقتصادی کنونی کاملا صحیح است. I think your assessment of the current economic situation is pretty accurate 85- آنها یک ضرب (بدون توقف) طول جاده را دویدند. They ran straight across the road. 86- از این سر تا آن سر سقف ترک عمیقی وجود دارد. There is a deep crack across the ceiling 87- به نظرت آیا سرشانه های این لباس خیلی تنگ است؟ Do you think this shirt is too tight across the shoulders? 88- یکی دقیقا (ماشینش را) مقابل مسیر رفتن به گاراژ پاک کرده است. Someone's parked right across the entrance to the driveway 89- او میدانستند که آزادی درست آن طرف مرز قرار دارد. He knew that just across the border lay freedom 90- اولین کار رئیس جمهور جدید باید خاتمه دادن به گرانی باشد The new president's first act should be to end the expensiveness. 91- عملکرد او دقیقا از روی بی فکری انجام شده بود. His work was really a thoughtless act. 92- ما هر نوع فعالیت خشونت بار را محکوم میکنیم، اهمیتی ندارد که دلیلشان (برای اعمال خشونت) چه باشد. We condemn all acts of violence, no matter what the reason 93- شرکت کار خوبی کرد که او را اخراج کرد. The company acted correctly in sacking him 94- او عملش با وقار است. She acts with dignity. 95- وقتی عصبانی هستی رفتار دیوانه واری از خود بروز میدهی. You act crazy when you are angry. 96- او مطابق دستور وکیلش رفتار میکند. She is acting on the advice of her lawyer. 97- بچه ها مشغول شدند که نقش داستانی که شنیده بودند را اجرا کنند. The children were acting out the story of what they heard. 98- او بچۀ سرسختی است و کلی بی ادبی میکند. He's a tough kid and he acts up a lot. 99- برای اینکه وضعیت از تحت کنترل ما خارج نشود به یک تصمیم قاطعی احتیاج داریم. Firm action is needed to keep the situation from getting out of control. 100- او واقعا اشتیاق داشت که به نظراتش جامۀ عمل بپوشاند. She was looking forward to putting her ideas into action 101 – او با نهایت مهربانی با خواهش ما موافقت کرد. He graciously acceded to our request. یا He kindly agreed to our demand. 102- کمی طول کشید تا با شغل جدیدم خو بگیرم. It took me a while to adapt to the new job. 103- خوبی بچه ها این است که به راحتی با محیط جدید خو میگیرند. The good thing about children is that they adapt very easily to new environments. 104- او دوست دارد که با عنوان "جناب" یا "آقای" پارتریج مورد خطاب قرار گیرد. He likes to be addressed as 'Sir' or 'Mr Partridge'. 105- آیا برای بیست مهمان به اندازۀ کافی غذا تهیه کرده ای. Have we got adequate/enough food for twenty guests? 106- برای آماده شدن وقت کافی نداشتم. I didn't have adequate time to prepare. 107- این حقوق به هیچ وجه یک حقوق چشمگیری نیست ولی برای احتیاجات ما کافی می باشد. It's not by any means a brilliant salary but it's enough for our needs. 108- در آینده آیا به مقدار نیاز جهان، ذخائر نفتی وجود خواهد داشت. Will future oil supplies be adequate to meet world needs? 109- برای تعمیر آن صندلی به چسبی قوی احتیاج خواهی داشت. You'll need a/some strong adhesive to mend that chair. 110- پدرم همواره زندگی پر تکاپوئی داشت. My father always led a very active life 111- او شاید بیش از 80 سال داشته باشد ولی هنوز خیلی فعال است. She may be over 80, but she's still very active 112- آن آتشفشان دوباره ممکن است فعال شود. The volcano will become active again. 113- آیا او واقعا تو را زد یا فقط تهدیدت کرد؟ Did he actually hit you or just threaten you 114- در واقع تو به من دویست دلار بدهکاری. Actually, you still owe me $200. 115- ماشین خودمان خراب شد از این مجبور شدیم که برای کرایه یک ماشین یک خرج اضافه ای را متحمل بشویم. Our own car broke down, so we had the additional expense of renting a car. 116- آن زن و شوهر نمیتوانند بچه دار شوند ولی امید دارند که یکی را به فرزندی قبول کنند. The couple are unable to have children of their own, but hope to adopt 117- بعضی از بچه ها سختشان است که با بزرگترها صحبت کنند. Some children find it difficult to talk to adults 118- قبلا از کمک شما تشکر میکنم. Many thanks, in advance, for your help 119- قد بلند او موجب برتری او بر دیگر بازیگران است. His height gives him an advantage over the other players 120- کشورهای غربی در زمینه تکنولوژی از مزایای قابل توجهی برخوردارند. Western countries enjoyed considerable advantages in terms of technology. 121- همه ما به شدت از کلام او تحت تاثیر قرار گرفتیم. We were all deeply affected by his speech. |
![]() | ||
1- It was stifling in there; I was glad to get out. 2- خواهرش در کنارش بود ولی سرش طرف دیگری بود (به او نگاه نمیکرد). 2- his sister, was at his side, her face averted 3- او خیلی مواظب گله اش است 3- He is very watchful of his flock. 4- او تا آنجا که میتواند با صدای بلند آواز میخواهد و تا حدی تو دماغی 4- He sings as loud as he can, rather nasally 5- خریداران، شرکتهایی را میخواهند که به نیازهایشان توجه داشته باشند. 5- Customers want companies that are attentive to their needs. 6- رز به النات نگاه کرد و چشمهایشان به هم افتاد. 6- Rose looked at Allnutt, and their eyes met. 7- او با دستمال چند باری (برای تمیز کردن) به لبهایش زد، صندلی اش را عقب برد و بلند شد. 7- She patted her lips with her handkerchief, pushed back her chair, and got up 8- برای یک لحظه از تقاضائی که از من کرد جا خوردم. 8- For a moment, I was completely taken aback by her request. 9- به نظر می آمد که او خودش بیشتر از من جا خورده است و این (کمی) به من جرات داد.
He seemed even more taken aback than I was, and this heartened me 10- از ترس حمله های بیشتر اکثر جمعیت شهر را ترک کردند Fearing further attacks, most of the population had abandoned the city. 11- دیروز در روی پله های بیمارستان نوزادی سر راهی را پیدا کردیم. توجه: معمولا اینگونه جملات در زبان انگلیسی به صورت مجهول بیان میشوند و حالت مجهول متداول تر است.
A new-born baby was found abandoned on the steps of a hospital yesterday. 12- هیچ کس در توانائی او در تمام کردن سریع کارها (در اینکه میتواند کارها را سریع به اتمام برساند) شک ندارد.
No one doubts his ability to get work done quickly. 13- او درب را باز کرد و داخل شد و خواهرش بعد از او داخل آمد. He opened the door and went through it, and his sister came through after him. 14-واقعا خانه ام شلوغ است. My house is in an absolute mass. 15- او واقعا یکی از بهترین دانش آموزان کلاس زبان من به حساب می آمد. She was really regarded as one of the most able students of my English class. 16- او در حالیکه دستش را (به علامت خدا حافظی) تکان می داد از نزد مادرش رفت. He left his mother with a wave of the hand. 17- والدینم خیال میکردند که کمی غیر طبیعی است که پسری به رقص باله علاقه داشته باشد.
My parents thought it was rather abnormal for a boy to be interested in ballet. 18- او رفتاری غیر عادی دارد که ممکن است نشانه عقب افتادگی ذهنی (او) باشد. He has an abnormal behaviour that may be a sign of mental illness 19- اگر بچه ام (جنینم) یکجورائی ناقص الخلقه باشد میتوانم سقطش کنم؟ Would I abort if my child was likely to have some kind of deformity? 20 – او در مورد سنش به ما دروغ گفت (سن واقعی اش را نگفت). He lied about his age 21- در مقابل (مورد) رشد جمعیت چه کاری میتوان انجام داد. What can be done about the rising levels of population? 22- این همه سر و صدا برای چیه؟ What's all the fuss about? 23- از وقتی که (آخرین بار) لیندا را دیده ام حدود 5 سال گذشته است. It's been about five years since I've seen Linda 24- اون بچه 11 ماهه است و دیگر باید شروع به راه رفتن کند. She's 11 months old and just about ready to start walking. 25 – شانس اینکه در مردها کسی کور رنگ باشد 1 در 12 است. The chance of men being born colourblind is about 1 in 12. 26- دیگه نزدیک بود بریم که جری رسید. We were just about to leave when Jerry arrived. 27- هیچ یک از سازمانهای فوق الذکر به سوال ما پاسخ ندادند. None of the organizations mentioned above answered our inquiries. 28- دانش آموزانی که از درصد توانائی بیشتری برخوردارند باید در مدرسه ای مخصوص درس بخوانند. Students of above-average ability should attend a special school. 29- ما در هر بازی حدود 4000 نفر شرکت کنندة ورزش دوست داشتیم. We have an average attendance of 4000 fans per game. 30- حضار جلسه از حد پیش بینی شده بیشتر بودند. Attendance at the meeting was higher than expected. 31- با وجود بدی هوا خیلی شرکت کننده داشتیم. We had pretty good attendance despite the bad weather. 32- آنها با دقت تمام به سخنرانی گوش دادند. They listened to the speech with close attention . 33- در این شغل توجه به جزئیات ضروری است. Attention to detail is essential in this job. 34- وسط سخنرانی حواس سارا داشت پرت می شد (دیگر تمرکز نداشت). During the lecture Sarah's attention began to wander 35- زنجیر دوچرخه و هر جای دیگری که احتیاج به مراقبت دارد را روغن کاری کن. Grease the bike's chain and any other areas that need attention. 36- وقتی به آنها گفتم که من دکتر هستم طرز برخورد همه عوض شد. When I told them I was a doctor their whole attitude changed. 37- صنایع احتیاج دارند که به چیزهائی که مشتری ها را جذب میکند توجه کند. The industry needs to focus on what attracts customers. 38- موضوعی که مرا به طرف این شغل کشید، (مقدار) حقوق ماهیانه آن و امکان سفر به خارج است. What attracts me to the job is the salary and the possibility of foreign travel. 39 – یک مدیر خوب باید چه صفاتی داشته باشد؟ What attributes should a good manager possess? 40- مرگ او ناگهانی و غیر منتظره بود. His departure / death was abrupt and completely unexpected. 41- پدر بزرگ این اواخر همچنان دارد حواس پرت شده مشود. Grandad's been getting rather absent-minded lately. 42- او علت استعفا دادنش را کاملا شفاف بیان کرد. He made his reasons for resigning absolutely clear. 43- اواخر آن روز حسابی (از خستگی) از پا در آمده بودم. By the end of the day, I was absolutely exhausted. 44- کاملا حق با شماست ما همه تو این ماشین جا نمیشیم You're absolutely right - we can't all fit in one car. 45- اون بچه قابلیت عجیبی در درک مطالب دارد the Baby has an enormous capacity for absorbing new information. 46- به نظر می آمد که (مطلب را ) فهمیده باشد ولی نمی دانم بگویم همه جزئیاتش را هم گرفته باشد. He appeared to understand, but whether he absorbed every detail I cannot say. 47 – از کارهائی که برای من انجام میدی ممنون I appreciate what you are doing for me. 48 – از تعریفت خیلی ممنون Thanks for your compliment. 49- خیلی متشکرم کمک زیادی کردی Thank you very much. You were a big help
50- جدا نمیدونم چطور از شما تشکر کنم (نمیدانم با چه زبانی از شما تشکر کنم) I've no word to express my seep gratitude. 51- جدا خیلی متشکرم Thanks you very much indeed. 52- نمیدونم محبت شما را چگونه جبران کنم I don’t have anything to give in return. 53- لطف کردید تشریف آوردید Nice of you to come. 54- اینجا رو منزل خودتون بدونید. Make yourself at home. 55- موذب نباشید Don't feel restrained. 56- تا دم در با شما می آیم (شما را بدرقه میکنم) I will just see you to the door. 57- امروز زیاد حال و حوصله ندارم I am not in a good mood today. 58- سر آخر این حقیقت را پذیرفتم که اگر سیگار را ترک نکنم خواهم مرد. I finally accepted the fact that I would die if I didn't stop smoking. 59- والدین من همیشه من را همان گونه که هستم پذیرفته اند. (انتظار بیهوده از من نداشتند). My parents have always accepted me just as I am. 60 – او به خاطر قبول رشوه در زندان است He is in prison for accepting bribes. 61- کودکان سخت میتوانند خود را با مدرسه جدید وفق دهند. The children are finding it hard to adapt to the new school 62- اگر به جای بیشتری برای کالا احتیاج دارید میتوانید قفسه ها / تاقچه های بیشتری اضافه کنید. If you need more storage space it's possible to add more shelves. 63- اون کتاب میتوانست با اضافه کردن چند عکس رنگی جذاب تر شود. The book would look a lot more attractive if they added a few color pictures. 64- خواهر زاده من واقعا به بازیهای ویدئوئی معتاد است. My nephew is a complete video game addict 65- برای اکثر سیگاریها سخت است قبول کنند که آنها هم معتادند. It's difficult for most smokers to admit that they are addicts. 66- بسیاری از معتادان از رفتن به مراکز درمان امتناع میکنند Many addicts refuse to go to treatment centers. 67- لحظه به لحظه به لیست چیزهائی اضافه میکنیم. Additions are made to the list from time to time 68 – برای بار سفر بیش از وزن مجاز هزینه بیشتری اعمال شده است An additional charge is made on baggage exceeding the weight allowance 69- ماشین ما از کار افتاد از این رو هزینه اضافه ای برای کرایه یک ماشین متحمل شدیم. Our own car broke down, so we had the additional expense of renting a car. 70- تعدادی عامل دیگر وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. There are a number of additional factors that require consideration. 71- میتوانم آدرس یک وکیل خوبی را در اختیارتان بگذارم I can give you the address of a good attorney. 72- لطفا تغییر آدرستان را به ما اطلاع دهید. Please notify us of any change of address 73- قبل از اینکه آتش نشانان بتوانند آتش را کنترل کنند شعله به دو خانه مجاور نیز سرایت کرد. The blaze spread to two adjacent buildings before firefighters were able to contain it. 74- او مرد صاحب نفوذی است He is a man of influence. 75- او اراده ای آهنین دارد. He has an iron will. 76- او از هر جهت یک آدم با شخصیت است He is a gentleman all round. 77- تو برای من یک دنیا ارزش داری You mean a world to me. 78- از اینکه با شما دوست هستم افتخار میکنم. I feel honored to have you as a friend. 79- جای شما واقعا خالی بود. You were greatly missed 80- بدون شما سر کردن خیلی مشکل است That's so hard to deal without you. 81- منظور بدی نداشتم (نمیخواستم ناراحتت کنم). I didn't want to offend you. 82- میتوانم منظورم را به شما برسانم یا نه؟ Am I making myself understood or not? 83- نتوانستم از چیزی که گفتید سر در بیاورم I couldn't make sense of what you said. 84- شغل پر درآمدی دارید. You have a well-paid job 85- من همیشه اضافه کاری میکنم I always stay over time. 86- این واقعا لطف شما را میرساند. That's awfully very kind of you. 87- یک کمی کارهای عقب مانده دارم که باید انجام دهم. I have a little bit of catching up to do. 88- تا چشم بهم بزنی بر میگردم. I will be back before you know it. 89- در یک چشم بهم زدن بر میگردم. I will be back in a flash. یا I will be back in a split second. یا I will be back right away. 90- تو ترافیک گیر افتاده بودم. I was stuck in the traffic 91- ممکن است من را پیاده کنید. Could you let me off? 92- من به تو اعتماد نمیکنم ماشینم را به تو بسپارم I don't trust you with my car. 93- یک لیست بلند بالا از خلافی های ماشین من آنجا بود. There was a long list of infraction for my car.
94- بدنه ماشین قر شده است. The body of the car is dented. 95- او یک هفته مرخصی گرفت. He took a week leave. 96- من میخواهم نقطه نظر خود را متذکر شوم. I want to present my point. 97- ممکن است نظر خود را در این باره بیان کنید؟ Could you voice your views on that? 98- ببخشید که حرف شما را قطع میکنم. Sorry for interruption / interrupting you. 99- پیش خودت بمونه Keep it to yourself. 100- اجازه نده خبر به جائی درز پیدا کند. Don't let the news get out. 101- به طور محرمانه آن را انجام بده. Do it on private. 102- خیلی سخت پسند نباش Don't be so particular. 103- زیاد قضیه را بزرگ جلوه نده. Don't make a big deal out of it. 104-از او دل پری دارد. She has a heart feeling toward him 105- حافظه ام یاری نمیکند. My memory fails me. 106- ناگهان به ذهنم خطور کرد. It occurred to me suddenly. 107- یکدفعه همه چیز یادم آمد Every thing clicked back to me at once. 108- یک لحظه حواسم پرت شد. My mind got distracted for a second. 109- حواسم من دائما پرت میشود. My memory keeps wondering. 110- فکر من پراکنده است (تمرکز ندارم). I am scattered-minded. 111- زیاد بهت نمی آید.
It doesn’t suit you very much. 112- نهایت سعیت را بکن. Try your best. 113- یکبار دیگر سعی کن. Give it another try. 114- نهایت تلاش خود را بکن
Try your greatest effort. 115- بخت باهاشون یار نبود. Luck wasn't on their side.
116- او آدم پر طاقت و قرصی است.
He is a tough guy. 117- به زبان ساده In plain term … 118- دیگه اما و اگر نداره
No buts and ifs. 119- اصلا کی اینو گفته؟ Who ever said that?
120 - برای اینکه جوانب احتیاط را در نظر گرفته باشیم...
To be on the safe side, …. ۱۲۱- خیلی ممنون که یادم آوردی Thank you for bringing that to my attention. |
![]() |
![]() | |
1- مغولها نیشابور را به آب بستند. 1- The Mongols flooded Neishboor.
2- سویس یکی از آبادترین کشورهای جهان است. 2- Switzerland is one of the world’s most prosperous countries.
3- هیچ کشوری بدون برنامه صحیح آباد نمی شود. 3- No country will become prosperous without a corrent plan.
4- ما خرمشهر را دوباره آباد خواهیم کرد. 4- We will make Khramshahr habitable again.
5- آبادی شهر به خاطر کارخانه های متعدد آن است. 5- The city’s prosperity is due to it’s many factories.
6- سرزمین آبا و اجدادی اعراب جزیره العرب بود. 6- The ancestral home of the Arab was the Arabian Peninsula. لغات: Peninsula: a piece of land almost completely surrounded by water but joined to a large area of land شبه جزیره – پیشرفتگی خاک در آب 7- آبراه پاناما چندین آب بند دارد. 7- The Panama Canal has several locks.
8- میزان آبدهی سد کرج حدود پنج متر مکعب در ثانیه است. 8- The water yield of Karaj Dam is about five cuble meters per second.
9- معلمی یک شغل آبرومندی است. 9- Teaching is a respectable profession.
10- این دستگاه سیب را آب می گیرد و تصفیه میکند. 10- This machine presses out the apple’s juice and strains it. 11- پس از بارندگی شدید آب دهکده را فرا گرفت. 11- After the heavy rain, water flooded the village.
12- او داستان ازدواج خود را با آب و تاب شرح داد. 12- He recounted the story of his marrtiage in detail. لغات: Recount: formal to tell someone a story or describe a series of events برشمردن یکایک گفتن
13- می خواهم این مجله را مشترک شوم. 13- I want to subscribe to this magazine.
14- این گلها در آب و هوای سرد عمل نمی آیند. 14- These flowers do not grow in cold climates.
15- این باغ هفته ای یکبار آبیاری می شود. 15- This garden is irrigated once a week.
16- یک بنای آپارتمانی بیست طبقه. 16- A twenty-story apartment building.
17- فقط مقدار کمی زمین برای ساختمان سازی وجود دارد. 17- There is a limited supply of land for building.
18- واحد توپخانه ضد هوائی 18- The anty aircraft battery. لغات: Battery: several large guns used together واحد توپخانه
19- آن معتاد همه میراث پدرش را نابود کرد. (دود کرد) 19- The addict wasted all of his father’s inheritance.
20- بنزین از قابلیت اشتعال بالائی برخوردار است. 20- Gasoline is highly flammable. توضیح: کلمه petrol انگلیسی می باشد نه آمریکائی
21- او ناگهان خشمگین شد و شروع کرد به ناسزا گفتن. 21- Suddenly he become furious and started cursing.
22- شوهر او مرد آتشی مزاجی است. 22- Her husband is a hot-tempered man.
23- او آینده درخشانی دارد. 23- She has a bright future.
24- بیشتر ساختمانهای دوران صفویه آجری هستند. 24- Most of the Safavid-era buildings are of bricks.
25- بالاخره تعطیلات نوروز هم به پایان رسید. 25- Finally Norouz vacation ended too.
26- تو باید آداب اخلاقی را به جا بیاوری. 26- You should observe the rules of morality.
27- برای یک لحظه حسابی از درخواستش جا خوردم. 27- For a moment, I was completely taken aback by her request.
28- مجبور شدیم ماشین رو ول کنیم و بقیه راه را پیاده برویم. 28- We had to abandon the car and walk the rest of the way.
29- او یک پسری خشن با اخلاقی تند است. 29-Hhe is a tough boy with rather an abrasive manner.
30- پدر بزرگ این اواخر همچنان کم حواستر میشود. 30- Grandad's been getting rather absent-minded lately.
31- ما دلائل قاطعی داریم مبنی بر اینکه اون پولها را برداشته است. 31- We have absolute proofs that he took the money.
32- گیاهان مواد مغذی را از خاک جذب میکنند. 32- Plants absorb nutrients from the soil.
33- آدمی که درستکار (امین) نیست بدرد نمی خورد. 33- A person who is not honest is not good.
34- آدم نمی داند چه کار بکند. 34- One doesn’t know what to do.
35- آنها آن پلنگ آدمخوار را کشتند. 35- Thet killed that man-eating tiger.
36- آدم ربائی جرم بزرگی محسوب می شود. 36- Kidnapping is a serious/grate crime.
37- مصائب زندگی کم کم او را آدم کرده است. 37- The hardship of life have gradually made a man out of him.
38- آدمکشی بدترین نوع جنایت است. 38- Murder is the worst kind of crime.
39- آذربایجان گهواره تمدن ایران است. 39- Azarbaijan is the cradle of the Iranian civilization.
40- او گهواره را تکان داد تا بچه را ساکت کند. 40- She rocked the cradle to quieten the child.
41- ما برای چهار ماه آذوقه داریم. 41- We have food supplies for four months.
42- به خاطر ورود او خیابانها را آذین بستند. 42- Because of his arrival they decorated the street.
43- دو نفر عروس را آرایش کردند و به تالار بردند. 43- Two women put makeup on the bride and took her to the hall.
44- او یک جوان آراسته و مودب است. 44- He is a well-dressed and a polite youth.
45- من همیشه از سخنان آرامش بخش مادرم بهره برده ام. 45- I always take advantage of my mother’s smoothig words.
46- آرام بنشین تا گوش تو را معاینه کنم. 46- Sit still so that I can exmine your ear.
47- صدای یک انفجار آرامش محله را بهم زد. 47- The sound of an explosion disturbed the quiet of the neighborhood.
48- مردم باید در صلح و آرامش زندگی کنند. 48- People need to live in peace and tranquility.
49- از موقعی که زنش مرده یک دقیقه هم آرامش نداشته است. 49- He hasn’t had a moment of peace since his wife died.
50- علی رغم متلکهای آنها او آرامش خود را حفظ کرد. 50- Despite their taunts, she kept her composure.
51- کارگران اعتصابی ادعا می کردند که آرامش طلب هستند. 51- The striking workers were claiming that they were non-violent.
52- به آرامی دست به شانه ام زد. 52- He touched my shoulder gently.
53- ناپلئون قشون خود را به شکل نعل اسب آرایش داد. 53- Napeleon arrayed his army in a horseshoe design.
54- در بهشت همه آرزوهای تو برآورده خواهد شد. 54- In paradise all your wishes will be fulfilled.
55- او هنوز آروزی رفتن به پاریس را دارد. 55- She is still longing to go to Paris.
56- یکی از آرمانهای ما آزادی مطبوعات است. 56- One of our goals is freedom of the press.
57- بچه بطری شیر خود را تمام کرد و شروع کرد به آروغ زدن. 57- The baby finished her milk bottle and started burping.
58- عامل اکثر بدبختی های انسان حرص و آز است. 58- Greed is the cause of most of the mandkind’s misfortunes.
59- اقتصاد بازار آزاد کشور را رونق داد. 59- Free-market economy made the country flourish.
60- همه انسانها آزاد و برابر خلق شده اند. 60- All humans are created free and equal.
61- سربازان ما او را از اسارت در آوردند. 61- Our soldiers freed him from captivity.
62- او معتقد است که آزادی حتی از عدالت هم بهتر است. 62- He believes that liberty is even more important than justice.
63- ما خواستار آزادی زندانیان سیاسی هستیم. 63- We demand the release of political prisoners.
64- آزادیخواهان الجزایری هفت سال با فرانسویان جنگیدند. 64- Algerian freedom fighters fought against the French for seven years.
65- صدای بلندگوهای آن کلیسا بسیار آزاد دهنده بود. 65- The noise of that church’s loudspeaker was very annoying.
66- او نسبت به تو خیلی عصبانی بود ولی ما سعی کردیم که آزردگی او را برطرف کنیم. 66- He was very angry at you, but we tried to placate him. لغات: Placate: formal to make someone stop feeling angry. آرام کردن تسکین دادن
67- آزردگی پوستی بر اثر آفتاب خوردن زیاد. 67- Irritation as a result of overexposure to the sun.
68- شوخی های رکیک جواد به قدری آن خانمها را رنجاند که جلسه را ترک کردند. 68- Javad’s dirty jokes offended those ladies so much that they left the meeting.
69- انتقادات من او را آزرده کرد. 69- My criticism hurt his feelings.
70- از اینکه دوباره از او پول بخواهم خجالت می کشم. 70- I am embarrassed to ask him for money again.
71- باید این حقیقت را قبول کنی که اکثر مشکلاتت بخواطر حسادت است. 71- You need to accept the fact that most of your problems are caused by jealousy.
72- بنا به نظریه پلیس حمله کنندگان او را با وسیله نوک تیز مورد ضرب و جهم قرار دادند. 72- According to the police, his attackers beat him with a sharp instrument.
73- حقوی که به تو داده می شود به مقدار کاری است که انجام می دهی. 73- You will be paid according to the amount of work you do.
74- زمانی که دسته سربازان یاغی رسید روستا تقریبا خال از سکنه شده بود. 74- By the time the rebel troops arrived, the village had already been abandoned.
75- توی لیست اسم او قبل از اسم من بود (او رتبه بالاتری کسب کرده بود). 75- Her name comes above mine on the list.
76- در زمستان دمای هوا به ندرت از صفر درجه می گذرد. 76- Temperatures rarely rise above zero in winter.
77- وقتی پدر ناگهان وارد اتاق شد صحبت ما سریعا خاتمه یافت.(فورا حرفمان را تمام کردیم). 77- Our conversation came to an abrupt end when father burst into the room.
78- اصلا برایم قابل قبول نیست که شاید او از اعتمادی که بهش داشتم سوء استفاده کند. 78- I never expected that he would abuse the trust I placed in him.
79- سرعتم را زیاد کردم تا از اتوبوس سبقت بگیرم. 79- I accelerated to overtake the bus.
80- امسال ظاهرا تورم افزایش خواهد یافت. 80- Inflation is likely to accelerate this year.
81- من تمام مسئولیت شکست این طرح را به عهده خواهم گرفت. 81- I accept full responsibility for the failure of the plan.
82- آیا دوست دارید شما را تا اتاقتان همراهی کنم؟ 82- Would you like me to accompany you to your room?
83- مدارکی که او به دادگاه ارائه کرد کاملا صحیح نبود. 83- The evidence she gave to the court was not exactly accurate.
84- چندین روز آزگار (متوالی) دنبال خونه بودم. 84- I was looking for a house for several consecutive days.
85- میزان سواد انگلیسی کارمندان جدید را آزمودیم. 85- We tasted`the new employees on the extent of their knowledge of English.
86- آسانی پرسشهای امتحانی ما را خوشحال کرد. 86- The easiness of the exam questions pleased us.
87- دنیا در آستانه جنگ جدیدی قرار دارد. 87- The world is on the threshold of a new war.
88- آستر پالتوی من ابریشمی است. The lining of my coat is silken.
89- یک پیراهن آستین کوتاه. 89- A short-sleeved dress.
90- دماوند سپید سر به آسمان افراشته است. 90- The white Damavand rises high in the sky. |
![]() |
![]() | |
۱- اگر رد بشی شانس دیگه ای نداری
If you flunk out you won't get a second chance
2- عصبانیم نکن
Don't get on my bad side.
۳- خوب گوش بده ( این رو تو مغزت فرو کن ) دیگه نباید او مسئله رو شروع کنی
Now , get it straight . You shouldn't get started on that again.
۴- دلم برایت می سوزد
I feel sorry for you.
۵- این آخرین پیشنهاد منه ، می خوای بخواه ، می خوای نخواه.
That's my last offer, take it or leave it.
6- انتظار دارم این مسئله را خیلی جدی بگیری.
I expect you to take this seriously.
7- اگر نمی خواهیم از پروازمون عقب بمونیم بهتره که الان حرکت کنیم.
We'd better take off now if we don't want to miss our flight.
8- بهتره تصمیمتو بگیری .
ِYou'd better make up your mind.
9- فقط ایندفعه رو بهت اجازه میدهم ، بار دیگه نه.
I let you have it this time, but not anymore.
10- تو دخالت نکن (این به تو ارتباطی نداره )
Keep out of this - This is not your bussiness - Don't try to get involved.
11- همون قدر که به تو ارتباط داره به من هم داره .
It's just as much my bussiness as yours.
12- اگر روی اون نون را نپوشانی زود خشک می شود.
If you don't cover that bread, it will soon dry out.
13- صبرم داره تموم می شه .
My patience is running out.
14 - با اون کاری نداشته باش .
Don't mess with him. |
بشر در هیچ دورهای این چنین با حجم انبوهی از دادهها و اطلاعات مواجه نبوده است. سرگردانی انسان امروز، انتخابی مناسب از بین هزاران امکانی است که عمر کوتاهش را بر نمیتابد و این سرگردانی، در انتخاب روشی مناسب برای یادگیری یک زبان بین المللی با گستره تولید جهانی، صد چندان شده است. کتابها، فیلمهای صوتی - تصویری، کلاسهای آموزشی رسمی و غیر رسمی، نرم افزارها و پهنه گسترده اینترنت در کارند تا امر فراگیری یک زبان خارجی تحقق یابد. آیا اشکال در بهره هوشی ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی است که با گذراندن بیش از ده سال از دوران راهنمائی تا دانشگاه هنوز نتوانستهایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم؟ چرا ما دانش آموزان و دانشجویان ایرانی با گذراندن بیش از ده سال، از دوران دبیرستان تا دانشگاه، هنوز نتوانستهایم در حد قابل قبولی زبان بیاموزیم. بدون شک اشکال در بهره هوشی و توانائیهای ما نیست بلکه مشکل در روشها و تکنولوژیهایی است که ما با استفاده از آنها زمان بزرگی از زندگی خویش را از دست دادهایم. عمدهترین دلایل ناکامی در فراگیری زبان در کشور ما بقرار زیر است:
ترس
ما همیشه زبان را درس مشکلی تصور می کردیم که باید آنرا امتحان دهیم و بدین دلیل هرگز فرصت استفاه از آنرا بصورتی نیافتیم که از آن لذت ببریم.
دنیای واقعی زبان، یک دنیای صوتی است. در حالی که سیستم آموزشی ما، دنیایی مبتنی بر متن بوده است و این باعث میشد که مشکل تلفظ نیز بر مشکلات بیشمار ما افزوده شود. بدلیل عدم زیستن در یک محیط واقعی صوتی با آن احساس بیگانگی میکنیم. نتیجه این سیستم آموزشی در آرمانی ترین شرایط تربیت مترجم بود، نه کسی که با زبان بتواند ارتباط برقرار کند.
کاش ما زبان را با روش کودکان یاد میگرفتیم که کمترین اهمیتی برای دستورات پیچیده زبان نمیدهند. راستی ما، خود چقدر با گرامر زبان مادری خود آشنا هستیم؟ دستوات گرامری در تمامی زبانها یک موضوع کاملاً تخصصی و انتزاعی از زبان است و اگر نه اینست، پس اینهمه رشتههای دانشگاهی سطح بالا در رابطه با دستور زبان چه معنی میدهند؟ حرف زدن با رعایت دستورات گرامری زبانی پر از استثناء، مانند انگلیسی، تقریباً غیر ممکن است.
آموزش ما، حفظ کردن فرهنگهای لغت بود، هر معلمی برای خود دیکشنری کوچکی میساخت که مجبور به حفظ آن بودیم. و متأسفانه هنوز هم کار به همین منوال است. در یک فرهنگ انگلیسی نگاهی به لغت GET یا TAKE بیندازید. دو صفحه معنی مختلف و گاه متضاد برای یک لغت، سردرگمی آدمی را در آموزش صد چندان میکند. فرق عمده زبان انگلیسی با زبان فارسی در این است که لغات در زبان انگلیسی عمدتاً وقتی معنی واقعی دارند که در کنار سایر لغات قرار میگیرند. مثلاً لغت Take معنی واضحی ندارد، در حالی که معنی عبارت Take off کاملا مشخص است.
در هر زبانی چهار عنصر عمده خواندن، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن وجود دارد. آنچه در سیستم آموزش رسمی ما بیش از همه به آن پرداخته شده است امر خواندن میباشد. در برخی از کلاسهای غیر رسمی نیز صحبت از هم زمانی چهار عنصر رفته است. اما وقتی ما در محیط واقعی زبان قرار میگیریم در مییابیم که اگر هدف فراگیری زبان باشد، عنصر خواندن و نوشتن اهمیت درجه چندم دارند، به این دلیل ساده که در تمامی زبانها افراد بی سواد آن جامعه نیز قادر با تکلم زبان مادری خود هستند.